ای انسان! چه چیز تو را بر گناه جرات داده؟ و در برابر پروردگار مغرور ساخته؟ و بر نابودی خود علاقمند کرده است؟ آیا بیماری تو را درمان نیست؟ و خوابزدگی تو بیداری ندارد؟ چرا آنگونه که به دیگران رحم میکنی، به خود رحم نمیکنی؟ چه بسا کسی را در آفتاب سوزان میبینی بر او سایه میافکنی یا بیماری را بنگری که سخت ناتوان است، از روی دلسوزی بر او اشک میریزی، چه چیز تو را بر بیماری خود بی تفاوت کرده؟ و بر مصیبتهای خود شکیبا و از گریه بر حال خویشتن باز داشته است؟پس سستی دل را با استقامت درمان کن، و خوابزدگی چشمانت را با بیداری برطرف کن، و اطاعت خدا را بپذیر، و با یاد خدا انس گیر، و یاد آر که تو از خدا روی گردانی و در همان لحظه او روی به تو دارد، و تو را به عفو خویش میخواند، و با کرم خویش میپوشاند.
نهج البلاغه خطبه 214
نوشته شده توسط معشوق محجوب درساعت 9:0 عصر روز شنبه 89 اسفند 21
بسمه تعالی
اللهم عجل لولیک الفرج
دوستان خوبم سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه و در پناه امام زمان(عج) از جمیع بلاها مصون باشید.
خدا را هزاران هزار مرتبه شاکریم که یکبار دیگر توفیق حضور به پیشگاه ائمه ی عصمت و طهارت را نصیبمان کرد و به سلامت بازگشتیم.
سفر سوریه کاملا متفاوت است با کربلا. کسانی که به هردو سفر مشرف شدند کاملا متوجه منظورم میشوند.
لذا سوریه علاوه بر زیارت جنبه ی سیاحت و تفریح هم دارد به خصوص که ما یک روز از این یک هفته اقامتمان را به کشور زیبای لبنان رفتیم.
در سوریه هتل ما به حضرت رقیه(س) نزدیک بود حدودا 10 الی 15 دقیقه راه بود اما به حضرت زینب(س) دور بودیم و برای رفت و برگشت حتما باید با ماشین میرفتیم که کاروان سه بار مارو برد.
در این 7 روز اقامت در سوریه یکروز به زیارت هابیل و حضرت سکینه دختر امام علی(ع) رفتیم یکروز به مزار چند تن از شهدای کربلا رفتیم و جایی که مقام راس امام حسین(ع) نام داشت که گویا سر مبارک ایشان را در آنجا طواف داده بودند و یکروز هم به زیارت حجربن عدی بردند و سه روز هم به زیارت حضرت زینب(س) و یک روز هم که لبنان رفتیم جمعا یک هفته در آنجا بودیم از دوشنبه تا دوشنبه.
یک شب شام به بزرگترین رستوران جهان که رستوران بوابه بود رفتیم که در آنجا از غذاهای سوری میل فرمودیم. و یک روز بعد از ظهر هم به مسجد اموی رفتیم که بسیار با عظمت و باشکوه بود.
در کل سفر بسیار خوب و به یاد ماندنی ای بود ان شاالله قسمت تک تک شما خوبان شود.
پ.ن:از دوستان خوبی که در نبود من کامنت گذاشتند بینهایت سپاسگذارم. من به یاد تک تک دوستان بودم چه آنهایی که التماس دعا گفته بودند چه آنهایی که من سعادت نداشتم التماس دعایشان را ببینم.
بعضی از دوستان دیر رسیدند من هنوز در سوریه بودم ولی بعضی ها هم خییییییییییلی دیر رسیدند من در تهران بودم.
ما نیز التماس دعا داریم.
نوشته شده توسط معشوق محجوب درساعت 5:16 عصر روز جمعه 89 اسفند 13
بسمه تعالی
اللهم عجل لولیک الفرج
دوستان خوبم سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه و در پناه امام زمان(عج) لحظات آرومی را سپری کنید.
دوستان خوبم ان شاالله اگر خدا بخواهد و حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) ما را لایق بدانند و توفیق حضور به بارگاه نورانی و ملکوتیشان را نصیبمان کنند ان شاالله دوشنبه بعدازظهر عازم سوریه هستیم.
دوستان خوبم از تک تک شما خوبان عاجزانه حلالیت میطلبم و صمیمانه برای تک تکتون دعا میکنم و از شما نیز التماس دعا دارم.
ان شاالله توفیق حضور به زیارت ائمه ی اطهار علیه السلام نصیب تک تک شما خوبان شود.
اگر کسی از شما خوبان التماس دعای مخصوص داشت یا امر و فرمایشی داشت که در حد توانم بود به هیچ وجه دریغ نخواهم کرد فقط تا قبل از ظهر دوشنبه از طریق کامنت خصوصی بهم بگید.
نوشته شده توسط معشوق محجوب درساعت 12:15 عصر روز شنبه 89 بهمن 30
بسمه تعالی
اللهم عجل لولیک الفرج
دوستان خوبم سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه ودر پناه امام زمان(عج) لحظات آرومی را سپری کنید
این روزها که قیام مردم مصر را از تلویزیون میبینم خیلی آزرده خاطر میشوم از این همه مجروح و کشته و زخمی....مردم مصر خسته شده اند از ظلم و بی عدالتی.... مردم مصر تشنه ی انقلابند..... انقلابی که هم استقلال دارد،هم آزادی و هم جمهوری اسلامی....
وقتی با خودم فکر میکنم میبینم درسته که ما نسل سوم انقلاب هستیم و اون زمان را درک نکردیم اما تصور اینکه جوانان عزیز کشورمون به خاطر دفاع از اسلام و انقلاب چطور پرپر شدن خیلی مشکل است.
خییییییییلی متاسفم و در عین حال خیلی شرمنده.
شرمنده از شهدا.... از اینکه نتونستیم اونطور که باید حقشون را ادا کنیم.....
شرمنده خون های پاک شهدا.....
شرمنده جانبازان عزیز..... شرمنده ایثارگران و آزادگان و رزمندگان......شرمنده خانواده هاشون.....
اما دوستان خوبم فردا یوم الله 22بهمن فرصت خوبیست برای دفاع از آرمان های انقلاب.... دفاع از خون شهدا....
فرصت خوبیست برای تجدید بیعت با شهدا و امام شهدا....
فرصت خوبیست برای ادامه راه شهدا....
فرصت خوبیست برای تشکر و قدردانی از شهدا و جانبازان....
فرصت خوبیست برای کوبیدن در دهان دشمن....
فرصت خوبیست برای تجدید میثاق با رهبر انقلاب......
فرصت خوبیست تا شاید کمی از حقشان را ادا کرده باشیم ... فقط کمی از حقشان......
واااااااااااای امان از روزی که شهدا حلالمان نکنند....وااااااااااای......
ان شاالله خداوند متعال انقلاب اسلامی ما را به انقلاب حضرت مهدی(عج) متصل بفرماید و دست مجروح رهبر عزیزمان را در دستان منور و مقدس حضرت بقیه الله الاعظم روحی له الفداه بگذارد.
ان شاالله مردم مصر به حول و قوه ی الهی پیروز شوند.
دوستان خوبم وعده ی ما ان شاالله فردا در راهپیمایی یوم الله 22بهمن.
پ.ن:کامپیوترم نیاز به تعمیر داره شاید یه مدت نباشم.
نوشته شده توسط معشوق محجوب درساعت 9:35 عصر روز پنج شنبه 89 بهمن 21
بسمه تعالی
اللهم عجل لولیک الفرج
دوستان خوبم سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه و در پناه امام زمان(عج) لحظات آرومی را سپری کنید.
اون موقعی که با همسرم آشنا شدم هنوز خبری از کربلا رفتن ما نبود من هیچ وقت به ذهنم خطور نمیکرد که کربلایی بشم. تقریبا مقدمات خواستگاری تمام شده بود که یکی از اقوام آمد منزل ما و گفت میخوام محرم برم کربلا. به ما گفت شما نمی آیید؟ پدرم برای کربلا بی تصمیم نبود فقط دنبال یه آشنا و وارد به راه و رسم میگشت. این بنده خدا هم که پارسال یکبار رفته بود تقریبا به مسیر وارد بود بابا هم از خدا خواسته قبول کرد. اون بنده خدا هم گفت پس عجله کنید که برای محرم متقاضی زیاده. اون موقع هنوز از قضیه ازدواج من هیچی معلوم نبود فقط ما داشتیم صحبت میکردیم تا شاید به توافق برسیم. در بین صحبت هامون هم به همسرم گفته بودم که ما تصمیم به سفر معنوی کربلا داریم.
نزدیکهای محرم به توافق رسیدیم که تا قبل از محرم هرطور شده ما باهم محرم بشیم که به گناه نیفتیم چون صیغه در خانواده ما مرسوم نبود و هردوی ما با برگزاری مراسم عقد در ماه محرم و صفر به شدت مخالف بودیم مجبور شدیم زودتر عقد کنیم که به محرم نخوریم. که توفیق حضور در جوار منور و مطهر نور چشم ایرانیان آقا علی بن موسی الرضا(علیه السلام) برای برگزاری مراسم عقد نصیبمان شد.و کارهای ما آنقدر عجله ای بود که تا شبی که ما فرداش عازم حرکت بودیم سرمون شلوغ بود و درگیر مراسم بودیم.
خدا را هزاران هزار بار شاکریم که همه چیز به خیری و خوشی به اتمام رسید.
پ.ن1:ما خانوادگی(با خانواده قدیم خودم!) رفتیم کربلا همسرم قبلا مشرف شده بود.
پ.ن2:به فرموده ی مامانم پاقدم آقا داماد خیییییییییییلی خوب بوده که با ورود ایشون ما رفتیم کربلا.
نوشته شده توسط معشوق محجوب درساعت 4:30 عصر روز دوشنبه 89 بهمن 18