جاده مرا صدا میزند...
راه مرا میخواند...
بگذار بخواند! من کوله بار خویش را بسته ام!
پس...قدم در راه خواهم گذاشت!
پا به پای جاده خواهم رفت!
هم نفس با ثانیه ها خواهم دوید...
و میدانم که این راه
راهی است پر از چاه
پر از کوره راه
پر از پستی
پر از بلندی
پر از فراز
پر از نشیب...
و پر از با تو بودن و پر از بی تو بودن!
و میخواهم که عاجزانه از تو بخواهم تا راهنمای من گردی...
و مونس و انیس و یار من شوی
که محتاج ام به راهنمایی تو،در این راه پر از بی راهه ی زندگی...
پس مرا به سوی خویش بخوان
و از آستان بلندت مران!
بگذار که زندگی هرآنچه میخواهد بکند و شیطان هر قدر که میتواند
چه غم؟!
که من رویین روانم، به یمن اکسیر نام اعظم تو...
پس با نام تو _که زیباترین نام عالم است برای من_ گام در راه خواهم گذاشت...
و تو را میخوانم... و تو را خواهم خواند
و تو را میگویم... و تو را خواهم گفت
که نام تو
گره گشای کور ترین گره های عالم است برای من!
ای انتهای تمامی جاده های بی انتها...
مهدی!
معشوق محجوب من تو را تا بینهایت دوست دارم!
دعایم کن... دعایم کن...
در انتظار دیدنت همه دلها بیقرارند ….. ای تک ستاره بهشت حسرت به دلمان نزار
سر راهت در انتظارم ….. برده هجرت صبر و قرارم …… جز ظهورت ای گل زهرا ….. به خدا حاجتی ندارم
کجایى اى همیشه پیدا از پس ابرهاى غیبت؟
آقای من صمیمانه ترین تبریکاتم را به مناسبت میلاد پر نور و برکتت پذیرا باش.
به امید آمدنت ای کل نرگس...
اللهم عجل لولیک الفرج
نوشته شده توسط معشوق محجوب درساعت 1:56 عصر روز یکشنبه 89 مرداد 3
بسمه تعالی
اللهم عجل لولیک الفرج
دوستان خوبم سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه و در پناه امام زمان(عج) لحظات آرومی را سپری کنید.
اول از تمام دوستانی که قدم رنجه فرمودند و منت نهادند و فوت دایی عزیزم را تسلیت گفتند بینهایت سپاسگذارم ان شاالله طول عمر با عزت نصیب تک تک شما خوبان گردد.
راستش من یک هفته ای نبودم و درگیر مراسم تشییع و تدفین و سوم و هفتم دایی عزیزم بودم.به همین خاطر فرصت نکردم بیام نت و به شما دوستان عزیز پاسخ بدم به همین سبب تصمیم گرفتم یک پست تشکر از شما خوبان بگذارم البته در اسرع وقت جداگانه خدمت خواهم رسید.
از تمام دوستان خوبی که برای شفای دایی عزیزم در مدت بیماریشون دعا فرمودند هم بینهایت سپاسگذارم.
از نظر اینجانب دایی من شفا گرفت و روحش به ملکوت اعلا پیوست چون خیلی خیلی زجر میکشید و شدیدا تحت فشار درد بود و بینهایت ضعیف شده بود خیلی وحشتناک! از جسمشون فقط پوست و استخوان باقی مانده بود ان شاالله خداوند متعال روحشون را با اولیای الهی محشور فرمایند. الهی آمین.
التماس دعا
نوشته شده توسط معشوق محجوب درساعت 1:35 عصر روز پنج شنبه 89 تیر 31
دایی محمد عزیزم دار فانی را وداع گفت
دوستان خوبم با قرائت فاتحه ای روحش را شاد کنید.
نوشته شده توسط معشوق محجوب درساعت 7:9 عصر روز سه شنبه 89 تیر 22
بسمه تعالی
اللهم عجل لولیک الفرج
دوستان خوبم سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه و در پناه امام زمان(عج) لحظات آرومی را سپری کنید.
عید سعید مبعث را ابتدا به پیشگاه مقدس حضرت بقیه الله الاعظم امام زمان(عج) و سپس به تک تک شما خوبان تبریک و تهنیت عرض مینمایم
از اینکه دیر پیام تبریک میذارم پوزش میطلبم مریضی دایی عزیزم در این روزها حواس را از من ربوده و روزها و مناسبتهای به این مهمی را از خاطرم محو کرده. به بزرگواری خودتون قصور این حقیر را پذیرا باشید.
همه ی ما شیعیان ارادت خاصی به پیامبر عظیم الشان اسلام حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) داریم. داشتم یکی از کتابهام که در مورد سیره ی نبوی و اخلاقی پیامبر(صلی الله علیه وآله)است را ورق میزدم که ناگهان چشمم خورد به سر تیتر« احوال پیامبر(صلی الله علیه وآله) در زمان نزدیکی بعثت».متن خیلی زیبایی بود.حالم را دگرگون کرد. گفتم شاید نوشتنش برای شما خوبان خالی از لطف نباشد.امیدوارم شما هم از خواندنش لذت ببرید:
«رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به سن سی و هفت سالگی رسیده بود و در اثناء روز به خلوت کردن با خود و تفکر در احوال عالم،و در ساعات شب به تماشای ستارگان و خلقت کوه و صحرا و بیابانها مشغول بودند.شبها دیر میخوابید و خوراک چندانی نداشت،بیشتر اوقات را در دره های اطراف مکه و کوه حرا به سر میبرد،ولی در همه ی لحظه هااحساس میکردکه کسی او را همراهی میکندو گاهی او را با نام صدا میزند و میگوید: یامحمد! ولی همین که حضرت به اطراف خود نگاه میکرد کسی را مشاهده نمی نمود.و در خارج شهر به هر سنگ و کلوخی عبور میکرد بدو میگفتند:السلام علیک یا رسول الله! و چون به اطراف مینگریست چیزی نمیدید.»
متن زیر هم از خطبه 26 نهج البلاغه است حیفم آمد ننویسم:
«خدا پیامبر اسلام را زمانی فرستاد که مردم در فتنه ها گرفتار شده، خداوند محمد(صلی الله علیه وآله) را بیم دهنده ی جهانیان و امین وحی و کتاب خودمبعوث نمود. در حالیکه شما گروه عرب در بدترین آئین و بدترین جاها به سر میبردید. در میان سنگلاخ ها و مارهای کر اقامت داشتید. آب های لجن را می آشامیدید و غذاهای خشن(مانندآرد،هسته خرما و سوسمار) میخوردید و خون یکدیگر را می ریختید،و ازخویشاوندان دوری میکردید،بتها درمیان شما سرپا بود،از گناهان اجتناب نمینمودید.»
پ.ن.1:عاشقان مهدی(عج) دارند به صف می شوند. بدو از قافله عقب نمونی. ارادتمندان مولا دارند واسه آقامون تا نیمه ی شعبان یه طرحی رو اجرا می کنند. اگه دوست دارید خدمتی به آقا کرده باشید به سرزمین انتظار در وبلاگ saheledoor.parsiblog.com بروید.
پ.ن.2:این روزها دایی عزیزم احوالات خوشی ندارند لطفا خیلی دعا بفرمایید.
پ.ن.3:آسمان هفتم اگه هنوز میای به وبلاگم لطفا بگو چرا وبلاگتو از دسترس خارج کردی عزیز دلم؟؟؟؟؟؟
نوشته شده توسط معشوق محجوب درساعت 1:4 صبح روز شنبه 89 تیر 19
بعضی از ما آدمها خیلی جالبیم.به محبت نیاز داریم ولی خودمونو پشت دیوار سکوت و بی تفاوتی مخفی می کنیم و سعی می کنیم چشمهای منتظر و تشنه مون رو از همه مخفی کنیم.
وقتی کسی به طرفمون میاد،شاید فریادهای دلمون رو شنیده،یا تنهایی نگاهمون رو دیده،شاید هم فکر کرده نیمه ی گمشده اش رو پیدا کرده ،با بی تفاوتی طردش می کنیم.
دلمون می خواد به طرفش بریم ولی فکر می کنیم شاید اونی نیست که باید باشه.
هی اون جلو میاد و ما هی عقب میریم.
تا جایی میرسه که اونم فکر می کنه شاید اشتباه اومده و شاید هم نمی تونه از اون دیواری که ما به دور خودمون کشیدیم عبور کنه.
به هر حال اونم سرخورده میکشه کنار.و ما هم سرخورده تر.بی آن که فرصتی به خودمون داده باشیم.
و این جوری میشه که هر روز تنهاتر میشیم و هر بار کوله بار خاطرات و تنهایی مون سنگین تر میشه.و بدتر از اون یه عمر ای کاش و حسرت ها رو دنبال خودمون می کشیم که شاید اون همون بوده.....
درسته نمیشه به هر کسی اعتماد کرد ولی اگه کمی به حرف دلمون و عقل و تجربه مون گوش کنیم شاید اینی که اومده همونیه که باید باشه و منتظرش بودیم.
و حالا نیاز به یه اشاره داره که همسفرمون بشه نه فقط در عشق بلکه در دوستی ها هم می تونه باشه.
ای کاش بتونیم کمی به هم فرصت بدیم و ای کاش از اعتمادها سوءاستفاده نکنیم.و یه کم هم از غرور و خودخواهی هامون کم کنیم...
شاید همینی که اومده همون پناهگاه و تکیه گاهیه که به دنبالش بودیم و آرزوشو داشتیم.....
فقط یه بار به دنیا اومدیم.
ای کاش بتونیم بدون توجه به حرفهای دیگران اون زندگی رو داشته باشیم که دلمون می خواد...
بعدا نوشت:عاشقان مهدی(عج) دارند به صف می شوند. بدو از قافله عقب نمونی. ارادتمندان مولا دارند واسه آقامون تا نیمه ی شعبان یه طرحی رو اجرا می کنند. اگه دوست دارید خدمتی به آقا کرده باشید به سرزمین انتظار در وبلاگ saheledoor.parsiblog.com بروید.
نوشته شده توسط معشوق محجوب درساعت 6:33 عصر روز پنج شنبه 89 تیر 17