جاده مرا صدا میزند...
راه مرا میخواند...
بگذار بخواند! من کوله بار خویش را بسته ام!
پس...قدم در راه خواهم گذاشت!
پا به پای جاده خواهم رفت!
هم نفس با ثانیه ها خواهم دوید...
و میدانم که این راه
راهی است پر از چاه
پر از کوره راه
پر از پستی
پر از بلندی
پر از فراز
پر از نشیب...
و پر از با تو بودن و پر از بی تو بودن!
و میخواهم که عاجزانه از تو بخواهم تا راهنمای من گردی...
و مونس و انیس و یار من شوی
که محتاج ام به راهنمایی تو،در این راه پر از بی راهه ی زندگی...
پس مرا به سوی خویش بخوان
و از آستان بلندت مران!
بگذار که زندگی هرآنچه میخواهد بکند و شیطان هر قدر که میتواند
چه غم؟!
که من رویین روانم، به یمن اکسیر نام اعظم تو...
پس با نام تو _که زیباترین نام عالم است برای من_ گام در راه خواهم گذاشت...
و تو را میخوانم... و تو را خواهم خواند
و تو را میگویم... و تو را خواهم گفت
که نام تو
گره گشای کور ترین گره های عالم است برای من!
ای انتهای تمامی جاده های بی انتها...
مهدی!
معشوق محجوب من تو را تا بینهایت دوست دارم!
دعایم کن... دعایم کن...
در انتظار دیدنت همه دلها بیقرارند ….. ای تک ستاره بهشت حسرت به دلمان نزار
سر راهت در انتظارم ….. برده هجرت صبر و قرارم …… جز ظهورت ای گل زهرا ….. به خدا حاجتی ندارم
کجایى اى همیشه پیدا از پس ابرهاى غیبت؟
آقای من صمیمانه ترین تبریکاتم را به مناسبت میلاد پر نور و برکتت پذیرا باش.
به امید آمدنت ای کل نرگس...
اللهم عجل لولیک الفرج